آقا کیانآقا کیان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
نیکا خانومینیکا خانومی، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
پیوند مامان و باباپیوند مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

خاطرات شیرین کیان ونیکا

چهار دست و پا رفتن نیکا خانم

خبر داریم چه خبری  و از مهمترین خبر های دی ماه امسال اینکه، در هشتم همین ماه من شروع کردم به چهار دست و پا حرکت کردن و به این ترتیب از یک کودک آرام و بی درد سر تبدیل شدم به یک وروجک شیطون و درد سر ساز که همیشه دو نفر باید دنبالم بِدَوند تا منو جمع کنند. مامان و بابا کلا تو این هفت، هشت ماه هرچی بهتون خوش گذشت بسه دیگه، حالا باید اینقدر دنبالم صبح تا شب بدوید تا آخر شب مجبور شوید مثل خودم چهار دست و پا راه برید.😂 این هم اولین تصویر از لحظه راه افتادت من. همونطور که میبینید بسیار خوشحالم و برای حضار دست تکون میدم.😀 این هم دومین روز حرکت و بسیار خوشحال: از اینجا به بعد دیگه باید مواظب بود، چون ه...
28 دی 1399

اولین دندون من

نیکا شده چه خندون چونکه داره یه دندون  بله و اما خبر داغی که با یک ماه تاخیر دارم پست میکنم، اینکه نیکا خانوم در هفت ماه و هفت روزگی صاحب یک مروارید خوشگل میشود. به همین مناسبت باز هم یک جشن و پایکوبی دیگه دوباره در خانه ما برقرار میشود. اول یک عکس خوشگل بزارم بعد برم سراغ توضیحاتش: و اما بگم براتون که یک چند روزی بود خیلی میزون نبودم، یکم بهونه گیری میکردم، معده ام گلاب بروتون اس اس شده بود و شبها هم یک مقداری تب میکردم. همه این علائم حاکی از اون بود که خبرهای خوبی در راه است. و بلاخره یک روز موقع غذا خوردن یک صدای دل نشینی شنیده شد. بله درست حدس زدید صدای برخورد قاشوق با دندون من بود که داشت تق تق میکرد تا ما رو...
22 دی 1399

یلدای 99

امسال هم مثل سالهای قبل به دلیل آلودگی هوا ناشی از دود نیروگاه، باز هم تو شهر خیلی برف نیومد. این شد که داداشی برای برف بازی رفت به کوهستان. ولی من باهش نرفتم. آخه میدونید برف بازی تو حیاط خونه کجا و برف بازی توی سرمای کوهستان کجا. اینجا دارم اولین برف زندگیمو تماشا میکنیم: این هم داداشی که داره خودشو تو برف میکشه😁: امسال یک هدیه جالب در شب یلدا گرفتیم که هم غیر منتظره بود و هم جالب. و اون اینکه از طرف مدرسه داداش کیان آمدن در خونمون و یک هدیه کوچولو به داداش کیان به مناسبت شب یلدا هدیه دادن: شب یلدایی هم شب رفتیم خونه مامان فخری اینا و یک جشن کوچولوی خودمونی اونجا گرفتیم: ...
21 دی 1399

جشن الفبای داداش کیان

از اونجایی که داداش کیان امسال کلاس اولی شده می تونیم انتظار داشته باشیم که تا چند وقت دیگه خودش بشینه پای کامپیوتر و شروع کنه به خوندن خاطرات کودکیش. وای خوشبحالش چه حس خوبی بهش دست میده وقتی بتونه خاطراتی رو که شاید بعضیهاشو الان دیگه به یاد نمیاره رو بخونه. و البته یکی از مراسم جدیدی که زمان بابا، مامان نبود و الان مد شده. گرفتن جشن الفبا زمانیه که بچه ها میتونند اسم خودشون رو بنویسند. از اونجایی که در ماه گذشته داداش کیان حرف "ک" رو خوند، در نتیجه هم میتونه اسم من رو بنویسه و هم اسم خودش رو. این شد که یک جشن کوچولو به صورت مجازی توی کلاس اسکار روم برگزار کردیم و البته در ادامه مامان بزرگها و بابا بزرگها هم به ما پی...
20 دی 1399
1